گفت: نظرت در مورد طرح اخیر دولت در توزیع سبد کالا چیست؟!
گفتم: چطور مگر؟!
گفت: واقعیت امر این است که من با تأمل بر طرح «توزیع سبد کالا» به این نتیجه رسیدم که ایده «تمدن سازی» که این روزها شعارش بر سر زبانها افتاده، توهمی بیش نیست.
گفتم: آسمان را به ریسمان گره میزنیها!! توزیع تخم مرغ و پنیر چه ربطی به «تمدن سازی» دارد؟!
گفت: نمی دانم شاید هم حق با تو باشد. آخر تازه از صف به هم فشرده و دشمن شکن! سبد کالا بیرون آمدهام، و ممکن است فشار ناشی از ازدحام جمعیت سبدکالا بگیر، موجب شده باشد که هوش و حواسم دیگر سر جای خود نباشد!
اما با این حال دلیل این نظر خودم را بازگو میکنم، ماجرا از آن جا شروع شد که در سبد کالا ایستاده بودم و ناگهان این فکر به ذهنم رسید که قومی توان توزیع درست و بهنجار چند قالب پنیر و کیسه برنج و چند بطری روغن ندارند و در انجام این کار ساده و کوچک این قدر دچار مشکل میشوند، اگر تصور کنند که می توانند یک تمدن بسازند دچار توهم هستند!
گفتم:واقعاً که! فکر میکردم بعد از این همه مطالعه و ادعایی داری، تحلیلهایت عمیقتر از این حرفها باشد!
واقعاً خودت از این تحلیلهای مبتذل و کوچه بازاری خندهات نمیگیرد؟!
گفت: نمی دانم شاید واقعاً حق با توست و تحلیلهای من مبتذل و زرد و کوچه بازاری است.
ولی به نظرت بی انصافی نیست که مرا ملامت کنی؟!
آخر هر چه باشد این تحلیلهای کوچه بازاری، خود نتیجه اعمال و افکار سطحی و کوچه بازاری زعما و متفکران قوم ماست!
و شاید اگر آنها اندکی دست از بیان سخنان موهوم برمیداشتند و کمی عمیقتر فکر میکردند و سخن می گفتند و عمل میکردند، میشد از من هم انتظار داشت که تحلیل عمیقتری از مسائل میداشتم.
و من هم مانند شما از سطح به عمق، و از کف کوچه و خیابان به فضای عمیق و آکادمیک دانشگاه و حوزه علمیه بروم و به مرور کمی درس تفکر بیاموزم و مسائل را بهتر تحلیل کنم!
گفتم: معلوم است چی داری می گویی؟! سبد کالا یک طرح خوب بود، که فقط و فقط به دلیل بیتدبیری مسؤولان به آن مشکلات دچار شد.
تمدنسازی هم یک توهم نیست. شاید تو در توهمی که ضرورت این امر مهم و خطیر را نمیفهمی!
گفت: اصور میکنم این وظیفه به عهده متفکرین قوم است که تلاش کنندبه قدر عقول مردم سخن بگویند.
و به این دلیل معتقدم شاید اشکال از متفکران قوم بوده که سخنان عمیق خود را به نحوی بیان نکردهاند که امکان درک آنها توسط انسانهای ضعیف العقلی مانند من فراهم شود.
البته با تو موافقم که توزیع بد سبد کالا نتیجه بی تدبیری بود، اما از قضا همین سخن تو نیز ادعای من را تأیید می کند که ایده تمدن سازی، یک توهمی بیش نیست!
زیرا این بی تدبیری مورد ادعای تو، از دو حال خارج نیست.
یا مسؤولان ما عمداً دچار این بی تدبیری شدند و این افتضاح به بارآمده، که در این صورت باید گفت که قومی که عمداً خودش برای خودش درد سر درست میکند، احتمالاً دچار سلامت عقلی نیست و چنین قومی چطور می تواند یک تمدن را بنیان بگذارد؟!
یک حالت دیگر هم این است که مسؤولان ما عقل و خرد لازم را داشته اند، اما سهواً از این خرد و عقل بهره نگرفته اند!
که در این حالت هم باید گفت قومی که در توزیع چند قالب پنیر فراموش می کند از خرد و عقل بهره بگیرد، معلوم نیست که در ساختن تمدن، هم از این خرد بهره بگیرد!
البته من معتقدم در این وضعیت،
ترجیح این است که این ایده تمدن سازی و مانند آن را به کلی از ذهن خود
پاک کنیم و آن را کنار بگذاریم.
چرا که ما که پنیر و تخم مرغ را این طور توزیع می کنیم، تمدن ساختنمان دیگر چطور است!
به نظرم در وضعیت کنونی، ترجیح با تمدن نساختن و ترک «تمدن سازی» است!!
گفتم: من بارها پیش از این تحلیلهای تو را خوانده و شنیده بودم. بنظر من تو با این که خیلی پر ادعا هستی، اما هنوز مطلب به این بدیهی و سادگی را نمیفهمی که گفتهاند: «خطای سالک، به معنای خطای مسلک نیست.»
و از اشتباهاتی که در عرصه عمل ممکن است رخ بدهد، این نتیجه را نمیتوان گرفت که راه اشتباه بوده.
اتفاقاً یکی از موانع تمدن سازی ما، وجود افراد غرغرو و پرادعایی مثل تو هستند که اجازه نمیدهند ما به رسالت عظیم خود برسیم.
گفت: از قضا همین سخن اخیرت هم یک مؤید دیگر بر ادعای حقیر است که «تمدن سازی» توهمی بیش نیست!
به دو دلیل:
دلیل اول، این که شما که نمیتوانید چند نفر غرغرو را قانع کنید که تمدن سازی حرف حقی است، چطور میتوانید یک تمدن بنا کنید؟!
دلیل دوم این که اگر کسی حقیقتاً عزم ساختن یک تمدن دارد، باید بتواند مزاحمتهای کوچک و بزرگ را از سر راه خود کنار بزند و گرنه چطور میتواند ادعای انجام کارهای بزرگ را مطرح کند!
البته با تو موافقم از یک جهت موافقم که خطای سالک را نباید به پای مسلک نوشت، اما تعجبم از این بابت است که سالکی که هنوز اندر خم اولین کوچه است، چطور ادعاهایی به این بزرگی را بر زبان میآورد؟!
لااقل بهتر این بود که آن
سالک این قدر در توهم نبود و این قدر پرادعایی و گزافه گویی نمیکرد و
لااقل این مطلب بدیهی را درک میکرد.
تصور من این است که محال است کسی با این اوصاف، بتواند از پس چنین کارهایی برآید.
و به همین دلیل معتقدم «تمدن سازی» محال است!
گفتم: در پوچ بودن حرفهایت همین بس که میگویی تمدن سازی محال است. و از این که ما تاکنون اشتباهاتی داشتهایم، نتیجه گرفته ای که چنین کاری محال است!
گفت: امکان و امتناع، معانی متفاوتی دارد. وقتی گفتم تمدن سازی محال است، لزوماً منظور محال ذاتی نبود.
بلکه یکی از اقسام محال، محال وقوعی است.
یعنی با توجه به شرایط موجود و داشتههای کنونی، رسیدن به چنین مقصودی محال است.
البته از آن جا که تو خیلی مایلی که از سطح درگذریم و پدیدارها را عمیق تحلیل کنیم، مایلم به این نکته اشاره کنم که «تمدن سازی» خود حاصل یک تلقی خاص از عالم و آدم است.
در این تحلیل، بشر تصور میکند که میتواند جهان را پیش روی خود بگذارد و با اراده و تصور خود، هر آن چه در فاهمه خود نقش بسته را بر جهان تحمیل کند.
در این حالت کم کم این سودا غلبه پیدا در وجود انسان غلبه میکند و میپندارد که می تواند «تمدن» را که یک امر انسانی است با اراده خود بسازد.
اما مسأله این است که اساساً انسان و پدیدارهای انسانی، را نمیتوان مانند ابژهای در برابر خود قرار داد و فاهمه خود را به آنها داد و آنها را به هر شکل که خود می خواهیم صورت بدهیم.
البته اکنون و با وقوع بحران
مدرنیته، مشخص شده که حتی نمیتوان طبعیت را - که پدیداری انسانی نیست- یک
موجود مرده و بیجان انگاشت و ابژه خویش انگاشت و به صورت دلخواه خود
درآورد.
و وقتی طبیعت، ابژه بشر نمیشود، انسان و پدیدارهای انسانی که از مرتبه بالاتری از حیات بهره مند هستند، به طریق اولی در حدود فاهمه و اراده بشر قرار نمیگیرد.
درست به همین دلیل است که حتی انبیاء و اولیاء الهی هم علی رغم این که جهت و میل و اراده آنها رو به سوی حق و حقیقت بوده است، نتوانسته اند در طول تاریخ جوامع انسانی را مطابق با اراده خود تغییر دهند.
و هم از این رو در بسیاری از اوقات در رسالت خود شکست میخوردند و پیامبران برای نجات معدود انسان های مؤمن مجبور به نفرین کافران میشدند و تقاضای عذاب الهی برای حفظ معدود انسانهای مؤمن از گزند مزاحمت کفار، آخرین تیر ترکش آنها بود.
البته برایم عجیب نیست که امروز ما دچار این توهم شده ایم که میتوانیم «تمدن» بسازیم.
چرا که در جهان سراسر توهم کنونی، این که یک جامعه متوهم باشد، عجیب نیست! و جامعه ما که یک جامعه متوهم است و یکی از اساتید ما آن را در این مقاله به حق«جامعه متوهم» تسمیه کردند، طبیعی است که این سخنان مطرح شود و این اوهام را در سرها پرورانده شود!
و خصوصاً که اکنون بشر امروز چون خود را یک ابزارساز میداند، به این توهم دچار شدهایم که میتوانیم تمدن را هم با اراده انسانی بسازیم!
گفتم: آهان متوجه شدم، مشکل کار تو کجاست!
اشکال کار تو این است که از مطالب جز الفاظ چیزی بیشتر نمیفهمی و به همین دلیل وقتی بحثی مطرح میشود بلافاصله اشکال املایی و دستور زبان میگیری.
الان هم این همه حرف زده ای، معلوم شده است که اصلاً منظور ما را نفهمیدهای و گیر دادهای که چرا گفتهاید تمدن «سازی»!چرا نگفته اند تمدن آفری!!
ای کاش میفهمیدی که منظور از تمدن سازی و این که ما می خواهیم تمدن بسازیم، یک مسامحه در تعبیر است.ایکاش می فهمیدیم که تمدن سازی ساختن یک فرهنگ تمدنی است.
اما برای این که دیگر این بحثهای مبتذل را جایی مطرح نکنی، بگذار این مطلب را به تو بگویم ما معتقدیم که شیعه، امکان زایش یک تمدن بزرگ را دارد.
ما معتقدیم که شیعه، تفکری دارد که میتواند تمام ابعاد وجود بشر را اقناع کند و به همین دلیل این «تمدن زایی شیعه»، نه یک توهم که یک حقیقت است.
این مسأله را حتی متفکران غربی مانند ویلیام چیتیک هم تأیید کردهاند و چیزی نیست که فقط ما بگوییم.
و منظور ما از «تمدن سازی» این است و آن حرف هایی که تو زدی کلاً پرت و بیربط بود.
گفت: به نظر میرسید که تو می خواستی سوء فهم من را اصلاح کنی، اما به نظر میرسد که با این سخن اخیرت مشکلات را بیشتر کردی!ظاهرا هردوی ما در درک این موضع دچار مشکل شده بودیم
این که شما منظورتان تمدن زایی شیعه است، و نه تمدن سازی، شاید اشکالات قبلی را حل کند- و البته نه همه آنها را- اما اشکالات بیشتری را ایجاد می کند که از حالت قبل تعجببرانگیزتر است!
اول این که شما که در شروع زایش تمدن جدید، خود نمیتوانید درست الفاظ را برگزینید، و به جای تمدن زایی می گویید تمدن سازی، معلوم نیست اساساً بتوانید مقدمات زایش همین تمدن را هم ایجاد کنید.
شرط اول کارهای بزرگ، انجام درست کارهای کوچک است و کسی که هنوز به درستی نمی تواند تعابیر را ادا کند، بهتر است که از خیال انجام کارهای بزرگ دست بکشد!
دوم این که در سست بودن سخن شما همین بس که برای تمدن زایی شیعه، از قول فلان و بهمان، تأیید میآورید!
تمدن زاییای که شروعش با قال الفلان و قال البهمان باشد، معلوم است چقدر سست است و گویی معتقدان به آن هم خوددر تردید هستند و به همین دلیل برای اثباتش از جملات این و آن آویزان میشوند!
اما چه کنیم که گفتهاند
مشک آن است که خود ببوید
و نه آن که عطار بگوید! اما امروزه دیگر از بوییدن مشک خبری نیست و با چپاندن انبوهی از تبلیغات تکراری در مخ مردم، آنها را وادار می کنند که باور کنند این بوی خود مشک است نه تبلیغ تبلیغات چی ها
اگر تفکری، توان زایش یک تمدن را دارد، بهتر است به جای خطابه و حرافی، عمل کند وگرنه با حلوا حلوا دهان کسی شیرین نمیشود!
سوم این که واقعاً این سبک استدلال، مادری که فرزند جوانش را هم به تازگی از دست داده باشد و عزادار باشد را هم به خنده وامیدارد!
زیرا وقتی که ما به دلیل این که خود شیعه هستیم، ادعا میکنیم که شیعه می تواند تمدن زایی بکند و بعد بر این قابلیت میبالیم،خب سایر اقوام هم می توانند ادعا کنند که ما هم توان تمدن زایی داریم.
و این سخن به تعبیر فنیتر یک گزاره جدلی الطرفین است و هر کس می تواند ادعا کند که تفکر و میراث تاریخیای دارد که میتواند تمام ابعاد وجود بشریت را اقناع کند و به همین دلیل تفکر قومی او می تواند مولد یک تمدن باشد!
چرا که هرکسی عقل خویش به کمال بیند
و فرزند خویش به جمال!
و در نهایت این که حتی اگر هم ثابت بشود که شیعه یا هر تفکر دیگر، توان منحصر بفردی دارد که می تواند تمدن زایی کند، با این سخن هیچ مطلبی اثبات نمیشود.
چرا که بحث این نیست که آیا میراث تاریخی ما توان زایش یک تمدن را دارد یا خیر؟!
بلکه تمام بحث این است که آیا ما در وضع انحطاط کنونی که از توزیع چند قالب پنیر ناتوان هستیم، امکان بهرهگیری از این میراث را داریم یا خیر؟!
از باب تشبیه معقول به محسوس بد نیست این مثال را بزنم، فرض کنیم که تمامی خاک زیر پای ما ایرانیان جواهرات گرانقیمت باشد.
وقتی که ما به دلیل انحطاط تاریخی، از عقل بهرهگیری از این معادن زیرزمینی برخوردار نیستیم، تکرار مداوم این مطلب که ما ذخایر زیادی داریم، چه سودی دارد؟!
گفتم: واقعاً که!
این قدر بر حرفهایت جمود و تحجر داری که حاضری از شیعه بودنت هم دست بکشی تا حرفت را اثبات کنی!
اصلاً بحث کردن با تو بیفایده است و من وقتم را با تو تلف نمیکنم.
گفت:
هر جور مایلی. اما به عنوان حرف آخر بگویم اگر منظورت از تشیع، همین
آمیختن باورهای دینی با اخلاق و سبک زندگی و عقاید متجدمآب است، که من هم
مانند تو و سایرین شیعه هستم.
من هم مانند تو و سایرین متجددمآب هستم و در استفاده از آخرین دستاوردهای دنیای مدرنیته با دیگران فرقی ندارم و خور و خواب و نشست و برخواستم با نظم تکنیک که نظم سراسر عالم، است زندگی می کنم.
البته در کشورهای در حسرت توسعهای مانند ما نظم تکینک هم دست و پا شکسته است و به همین دلیل ما نه شیعه هستیم و نه مدرن.
از این بحث بگذریم، منظور من در عبارات پیشین این بود این که اگر قومی ادعا کند که توان تمدن زایی دارد، باید بتواند به پرسشهای بنیادین بیرون از عالم تفکر خود هم جواب بدهد.
وگرنه در میان قوم خود و به مبتنی بر بدیهیات قومی سخن گفتن، نمیتواند سایر اقوام را قانع کند.
به همین دلیل از یک سو باید از زبان کنونی در اثبات ادعاها دست بکشیم.
و از سوی دیگر تا وقتی مسائل مبتذل و روزمره و به اصطلاح شما کوچه بازاری را نمی توانیم حل کنیم، از بیان سخنان پرطمطراق صرف نظر کنیم و قدری تواضع پیشه کنیم.
البته به نظر من اکنون نیاز ما به ایدههایی نظیر «تمدن سازی» و «تمدن زایی» و غیر آن یک نیاز تاریخی است.
به این معنا که ما از آن هنگام که اجمالاً متوجه انحطاط تاریخی خود از یک سو و تمدن ساخته شده جدید، شدیم به شدت مشوش شدیم و به همین دلیل برایایجاد احساس آرامش برای فراموشی این انحطاط تاریخی، همواره تلاش میکنیم که خود را در عرض مدرنیته و گاه بالاتر و برتر از آن بدانیم.
و ادعا کنیم که در حال تمدن سازی هستیم و تفکر ما قابلیت تمدن زایی دارد!
و البته بیان این تعابیر اختصاصی به ساختار سیاسی کنونی ندارد.
چنان که محمدرضا پهلوی در دهه پنجاه رسیدن به دروازههای تمدن را برای ما قریب الوقوع میدانست!
اساساً تعابیری نظیر تمدن سازی، بیش از این که اثر عملی داشته باشند و بتوانند امکان وقوع و فعلیت بیابند، کارکرد نظری دارد.
به این معنا که تعبیرهایی مانند «تمدن سازی» و نظایر آنها موجب آرامش خاطر و تخدیر اذهان میشود.
به همین دلیل بهتر است به جای «تمدن زایی شیعه»، بگوییم «تمدن زایی شیشه!!»
نه به این دلیل که شیعه نمی تواند حامل یک تمدن نوین باشد.
بلکه دقیقاً به این دلیل که همان طور که «شیشه» و سایر مواد مانند آن، به انسان حال خوش و تخدیر ذهن میدهد، تعابیری مانند «تمدن سازی» و «تمدن زایی شیعه» هم برای معتقدان خود، همین احساس را ایجاد میکند.
و مردمی که از تفکر حقیقی که امری خطیر و تشویش برانگیز است، رویگردان هستند با این ایده ها و تعابیر منوم- اسم فاعل از ماده نوم به معنای خواب آور!- خود را در خواب کنند و خاطر خود را آرام و خیال خود را خوش کنند و اصرار کنند که در این پندار باقی بمانند تا حال خوش آنها استمرارداشته باشد.
به همین دلیل عجیب نیست که هر سخنی را که این خواب خرگوشی را ناآرام کند و گوشها را آزار دهد، معمولاً با خشونت و پرخاش و تندی پاسخ می دهند.
البته باید توجه کرد که سخنانی تئوریسینهای ایده تمدن سازی و نظایر آن، موجب ایجاد توهم کنونی نشده اند.
بلکه واقعیت این است موضوع درست کاملاً به عکس است.
به این معنا که قوم ما ابتدا به دلیل انحطاط تاریخی، دچار یک توهم شد و در این فضای متوهم بوده و هست که این تعابیر موهوم طرح و منتشر و تئوریزه شده است.
در حقیقت مبتکرین ایده تمدن سازی - و تمدن زایی- این فضای متوهم را ایجاد نکردهاند و نباید زبان به ملامت آنها گشود.
بلکه حقیقت آن است که آنها خود مولود چنین فضای متوهمی هستند.
البته از آن جا که در هر بینظمی، نظمی حکمفرماست اکنون این توهم کم و بیش فراگیر شده است.
و درست به دلیل همین توهم است که من خود نیز در توهم افتادهام و میپندارم که با صرف بحث و گفت و گو میتوان تو را از این پندار و وهم به درآورد.
و فراموش کردهام که تنها خدایی است که می تواند ما را از این توهم نجات دهد.
اینها را گفت و رفت ...
بعد التحریر:
1- در انحطاط تاریخی، همه چیز به ابتذال کشیده میشود!
و از جمله این موارد است، فلسفه!
بعد از انتقادات کاملاً عمیق! جناب فیاض از فلسفه اسلامی و حکمت متعالیه (این جا را ببینید) دفاع عمیق دیگری! هم از فلسفه اسلامی ارائه شده.( این جا را ببینید)
فلسفه این قدر به انحطاط رسیده که هم برای نقد آن و هم برای اثبات آن باید به جملات این و آن تمسک کرد و آویزان شد!
مخالف فلسفه میگوید فلسفه اسلامی بد است، چون امام گفته بد است!
موافق فلسفه میگوید فلسفه اسلامی خوب است چون امام گفته!!
واقعاً آدم با خواندن این سخنان و براهین فلسفی احساس میکند که میان شیخ الرییس و ملاصدرا در نزاع حرکت جوهری ایستاده است!!
2- امیدوارم دوستان از تعبیر «تمدن زایی شیشه» نرنجند. این دوستمان در صف سبد کالا ایستاده بود و به دلیل فشار صف، مشاعرش درست کار نمیکرد و به همین دلیل این حرفها را میزد.
من هم صرفاً برای رعایت امانت در انتقال مطلب، آن را انعکاس دادم.
شما به بزرگواری خود ببخشید.
3- بعد از پنجاه سال خودروسازی رسیدیم به «وانت پراید»! یا دمپایی جلو بسته
وقتی گفت دمپایی جلو بسته ،یاد دمپایی های مادرم افتادم که با انها به دستشویی می رفت
انصافا استعاره زیبایی بود
لیاقتش هم بیش از این نیست
با چراغ های عقب طرح وانت نیسان کاپرا!!
این موفقیت یقینیاً طلیعه تأسیس تمدن نوین اسلامی است.
تا کور شود هرآنکه نتواند دید!
4- شبکه آی فیلم این روزها سریال حضرت یوسف را نشان می دهد.
من قبلاً این فیلم را ندیده بودم.
اما از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان، که اخیراً که آن را دیدیم حقیقتاً به پیامبری و نبوت حضرت یوسف شک کردم.
اول دچار این شبهه شدم که آخر این چه پیامبری است که علیه حکومت مصر و فرعون کافر آن قیام نمیکند و برعکس حاضر میشود چندین سال برده عزیز مصر باشد و بعد سالهایی را در زندان به سر کند و در نهایت هم وزیر فرعون مصر شود؟!
باید یوسف علیه فرعون قیام میکرد و بعد از سرنگونی حکومت مصر، مردم را به دین خدا دعوت می کرد.
حتی شیطان یک لحظه آمد و این وسوسه را به ذهنم انداخت نکند که قرآن هم اشتباه کرده و به اشتباه نام یوسف بن اسراییل را در زمره انبیاء ذکر کرده.
با خودم میگفتم مگر میشود علمای ما اشتباه کرده باشند؟!
یعنی من الف بچه، درست فهیمدهام و آنها اشتباه کردهاند؟!
معلوم است که علمای ما هیچ وقت اشتباه نمی کنند.
حتی اگر لازم باشد باید آیات قرآن را جوری تفسیر کرد که عمل علمای ما درست از آب در بیاید!
5- ظاهراً اخیراً زنان خیابانی دیگر چانه نمیزنند.( این جا را ببنید. و البته از این لینکها زیاد است. کافی است که یک سرچ کوچک در اینترنت کنیم و سرمان را در زیر برف و جلسه تفسیر و هیأت هفتگی فرو نکنیم!)
چرا ؟!
چون روش های فحشاء و روسپیگری هم مدرن شده است.
به این معنا که دیگر روشهای سنتی که یک زن کنار خیابان بایستد و ماشینی برای او نگه دارد و در انظار عمومی و جلوی همه با راننده چانه بزنند، به سر رسیده.
اکنون زنان و دختران اسیر باندهای فحشاء شده اند، و مردانی مأموریت دارند که مشتریان هرزگی را بازاریابی کنند و به خانه فحشاء ببرند.
و در نهایت هم از این تجارت متعفن، سهمی ناچیز برای خورد و خوراک و لباس و مواد آرایشی به زن روسپی اسیر باند فحشاء می دهند تا برای مشتری بعدی آماده باشد!
یا اینکه از طریق آشنایی های اینترنتی در انواع شبکه های اجتماعیی و در چت روم ها، قرار مدار معاشقه گذاشته می شود و حق الزحمه هم از طریق آنلاین پرداخت می شود.
تنها خدایی است که می تواند ما را نجات دهد.